سناریو وقتی موقع آشپزی از پشت کمرتو میگیرن

نامجون

نامجون:بیب کمک نمیخوای؟

ات:ن چاگی

نامجون:اوکی پس رفتم کتاب بخونم چگونه دوس دختر خود را راضی کنیم با ما آشپزی کند

ات:یااااا



جین

جین: آشپز کوچولو به کمک آشپز هندسام نیاز نداری؟

ات: نه فقط میزو بچین و دیگه هم بهم نگو کوچولو

جین:باشه الان میچینم و میگم کوچولو

ات:یااااا


یونگی

ات:جیغغغغغغغ

یونگی:(بچم شوک میشه یه لحظه کمر ات رو ول میکنه) بیب منم!

ات:عه تو ایی ترسیدم اخه خواب بودی

یونگی:دیگه بیدار شدم


جیهوپ


ات:جیغغغغغغغغغغغغ

جیهوپ:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ

ات:زهر ماررر

جیهوپ:تو اول جیغ زدی

ات:من بزنم تو هم باید بزنی؟!


جیمین


جیمین:بیبی تو موچی توت فرنگی نوتلا هم بزن

ات:عه تویی باشه برات میزنم

جیمین:مرسی بیبی مهربونم

ات:خواهش


تهیونگ


تهیونگ:هلو بیب

ات:های چاگی

تهیونگ:نظرت چیه؟

ات:نه نه نه ته هنوز دلم بخاطر دیشب درد میکنه

تهیونگ:حداقل همینجا یه بوس

ات:فقط بوس هااا

تهیونگ:باش

همو به لب بوسیدن🤡

جونگکوک

جونگکوک:های هانی

ات:جونگکوک یه لحظه کمرمو ول کن میخوام برم از تو یخچال وسیله بیارم

جونگکوک:نچ

ات:یااااا ول کن دیگه

جونگکوک:نموخامممم

ات:یاااااا






بچه ها اینم از اولین سناریوم چطور بود؟

میدونم گند زدم توش ولی به روم نیارید🥲😁😑🤡